- قلم کار
- قملکمار خامه کار
معنی قلم کار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که سیم و زر ناسره به کار ببرد، برای مثال خاقانیا به بغداد اهل وفا چه جویی / کز شهر قلب کاران این کیمیا نخیزد (خاقانی - ۸۵۱) ، کسی که پول قلب سکه بزند
نقاش، آنکه بروی برنج و نقره و طلا حکاکی کند، پارچه ای ساده و مازو شده از کرباس و کتان و غیره که بر آن به وسیله قالب و مهر نقوشی تصویر کرده باشند و آن را باشکال پرده سفره رومیزی و غیره در آورند، در همدان تاجریزی پیچ را گویند
پارچه ای که با آلات چوبی دستی روی آن نقش و نگار چاپ کرده باشند
پارچه ای که با آلت های چوبی دستی روی آن نقش و نگار چاپ کرده باشند
رزمآور، جنگاور، جنگجو
بی تجربه، کارنا آزموده
نقاشی، حکاکی بر روی فلز، چوب یا سنگ
سازشکار
پارسی است تلا کار زر کار زر گر آن که با طلا کار کند تذهیب کننده مذهب، چیزی که کار نقش و نگارش را از طلا ساخته باشند خانه طلا کار شمشیر طلا کار. چیزی را که کار نقش و نگارش از طلا باشد
اپند غلط کننده خطا کننده، گمراه کننده حیله گر فریبنده
خواره گر
چمانی سوینکار ساغر ده ساقی قدح پیما
شاخ تاک نهاله تاک
حکاکی و نقاشی
روکش کار کسی که تنکه نقره و طلا بر روی مس و آهن می چسباند، منافق مکار. یا ملمع کار شیطانی. کسی که باطل را در لباس حق جلوه دهد
کاری که نصف آن را انجام داده باشند، مزدور کارگر: (خوش بود جان و جان من خوشتر خاصه چون هست نیم کار است) (کمال اسماعیل. دیوان. چا. هند. 189)، زارعی که بموجب عقد مزارعه نیمی از شاگرد محصول زمین دیم را میگیرد، شاگرد، هر چیز ناتمام
کسی که با طلا یا نقره روی فلزات دیگر کار می کند، کنایه از منافق، مزوّر
ریاکار و منافق
شغل و عمل قلب کار
غلط کننده، خطاکار
کسی که پول یا کالایی از کسی طلب دارد، بستان کار، خواهان، خواستار، برای مثال طلب کار باید صبور و حمول / که نشنیده ام کیمیاگر عجول (سعدی۱ - ۱۰۵) ، که ومه طلبکار عمرند و بس / کسی را به مردن نیاید هوس (امیرخسرو - لغتنامه - طلب کار)
Cheater
мошенник
Betrüger
oszust
trapaceiro
imbroglione
tramposo
tricheur
bedrieger